شهید «دایی محمدعلی» در روستا قلبها را بنام خود زد
سردار شهید محمدعلی محمدصادقی در سال ۱۳۳۱ در زادگاهش روستای هرمزآباد به دنیا آمد. زندگی این شهید فراز و نشیبهای زیادی داشت، از مبارزات انقلابی تا حضور در جبهههای جنگ که از محمدعلی یک مبارز انقلابی و مردی دوست داشتنی با خاطرههای بیشماری به جای گذاشت تا مرد مهربان روستا «دایی محمدعلی» لقب بگیرد.
به گزارش پایگاه خبری شایوردنیوز، علی محمدصادقی فرزند سردار شهید صادقی معروف به دایی محمدعلی در حاشیه برگزاری یادواره شهدای هرمزآباد در گفتوگویی بیان کرد: پدرم در جزیره مجنون سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید و بعد از ۳۳ سال در سال ۹۶ پیکر شهید به وطن برگشت و در هرمزآباد به خاک سپرده شد.
وی اظهار کرد: پدرم بسیار دوست داشت که جزء شهدای مفقودالاثر باشد، حتی در وصیتنامهاش هم قید کرده بود که جنازهام بعد از شهادت برنمیگردد و یک صورت قبر برایم درست کنید تا خانوادهام بر سر قبرم فاتحه بخوانند اما مواقعی اتفاقاتی میافتد که جامعه نیاز به تلنگر دارد و باید شور و شوق عجیبی در شهر ایجاد شود. خانوادهام و خواهرانم بیتابی میکردند که جنازه پدر برگردد و زمانی پدرم برگشت که شهر متحول شد، تشییع جنازه باشکوهی انجام گرفت و اتفاقات خاصی افتاد و افرادی حاجت گرفتند.
فرزند سردار شهید محمدصادقی درباره خصوصیات اخلاقی پدرش گفت: آدم بسیار مهربان، خوشقلب و خوشبرخوردی بود و همه در روستا به پدرم میگفتند دایی محمدعلی. خیلیها که کارشان گیر میکرد و به مشکلی برمیخوردند به خانوادههایشان نمیگفتند و به پدرم مشکل و گرفتاریشان را میگفتند.
وی افزود: یکی از همرزمان شهید داستانی را تعریف میکند که پدرم میگوید «چرا شما ازدواج نکردید؟ در اولین فرصتی که از جبهه به رفسنجان برگشتیم، خودم مقدمات ازدواجت را فراهم میکنم.» روزی که از جبهه برمیگردد با ۱۳ هزار تومان پول به خانه دوست همرزمش میرود و به مادرش میگوید که دختری را برای پسرش در نظر بگیرد و بعد به خواستگاری میروند و مقدمات ازدواج را فراهم کرده و بساط عروسی را برپا میکند.
محمدصادقی در پاسخ به این سؤال که جمله خاصی در وصیتنامه پدر است که همگان را مجذوب کرده باشد؟ عنوان کرد: همه شهدا وصیتنامههای خاصی دارند و به قول شهید سردار سلیمانی تا شهید نباشی، شهید نمیشوی. وقتی وصیتنامههای شهدا را میخوانیم، عرفان خاصی در وصیتنامههاست، واقعا به خدا رسیدند که به شهادت رسیدند. در بخشی از وصیتنامه پدرم نوشته شده است که خدایا من دوست ندارم در رختخواب بمیرم، میخواهم شهید بشوم. در نامهاش خطاب به امام حسین میگوید تو حُر را بخشیدی من را نمیخواهی ببخشی، حُر که آب را بر تو بست و من که جانم را فدا کردهام، نمیخواهی من را ببخشی، من آرزویم شهادت است. بعد از این وصیتنامه به شهادت میرسند.
فرزند شهید دایی محمدعلی با اشاره به اینکه پدرش علاقه خاصی به حضرت معصومه (س) داشت، گفت: در روز ولادت حضرت معصومه جنازه شهید پیدا میشود. پدر علاقه عجیبی به حضرت معصومه داشت و هر زمانی که از جبهه برمیگشت و یا از جبهه میآمد به زیارت حضرت معصومه میرفت. عموها و عمهها در سفری ما را به قم میبردند و همان زمان که دو سال داشتم مریض میشوم و عمه به بابا زنگ میزند که علی حالش خیلی بد است، پدر میگوید اگر علی مُرد همانجا در کنار حضرت معصومه جسد را بگذارید اگر هم که اتفاقی برایش نیفتاد او را به خانه برگردانید. پدرم بعدها تعریف میکند که خواب دیده که حضرت معصومه شفایم میدهد.
وی درباره شغل شهید دایی محمدعلی گفت: بابا یک مغازه مکانیکی داشت. مبارزات و شرح حال این شهید در کتابی به نام «گلی که در کویر شکفت» به طور مفصل آورده شده است.
محمدصادقی در خصوص کارهای خیرخواهانهای که در روستا انجام میگیرد، بیان کرد: اینکه مسئول مرکز خیریه امام حسن (ع) هستم، توفیق الهی بود. خیران بزرگی در روستا هستند که همیشه کمکرسان محرومان و مستمندان بودند که این کارهای خیر زبانزد خاص و عام است و تصمیم گرفته شد که کارهای خیر متمرکز شود و اولین جلسه خیریه مصادف با ولادت امام حسن بود که خیریه بنام امام حسن مجتبی تأسیس شد. ۱۱ روستا را تحت پوشش داریم و با مراکز خیریه رفسنجان، کمیته امداد و دفتر مقام معظم رهبری ارتباط داریم. در زمینههای بهداشت، عمران، معیشت و….فعالیت میکنیم که ۱۵۰ خانواده را به صورت مداوم تحت پوشش داریم و ۱۵۰ خانواده هم موردی رصد میشوند.