اجتماعیاخباربهداشت و سلامت

دوستی های قبل از ازدواج (قسمت اول)

جاذبه ها مانع شناخت است

وقتی شما در مسیری تاریک حرکت می کنید,برای این که به زمین نخورید یا به بیراهه نروید نیازمند نور و چراغ اید.بنابراین به عنوان مثال چراغ قوه ای در دست می گیرید و حرکت می کنید.روشن است که هرچه نور این چراغ قوه قوی تر باشد حرکت شما مطمئن تر است,هم پیش پایتان روشن تر است و هم مسیر و فاصله ای دورتر را می توانید ببینید.

حال هر عاملی که نور این چراغ قوه را ضعیف کند حرکت شما را با خطر بیشتری مواجه می سازد. مثلا اگر صفحه ی شیشه آن کثیف و آلوده و غبارگرفته باشد,نور کمی به بیرون می آید و شما را دچار مشکل می کند.

اگر شما می خواهید در مورد دختر یا پسری شناخت حاصل کنید که ببینید, ”آیا او فرد مناسبی برای زندگی با من هست؟“ و ”آیا می توانم با او یک زندگی گرم و صمیمانه و پایدار تدارک ببینم؟“ ,نیاز به تعقل و تامل فراوان دارید.نور عقل تان باید به قدری قوی باشد که بتوانید زوایای پنهان و آشکاراو را شناسایی کنید و از رفتارهای ظاهری او پی به نیت های درونی و باطنی اش ببرید.

حتما قبول دارید که شناخت یک انسان از شناخت یک شی مانند میز و صندلی سخت تر است و دید و بصیرت بیشتری می طلبد.

در چنین شرایطی باید بسیار مراقب باشیم که چیزی نور عقل مارا ضعیف نکند و مانع و حجابی برای دیدن آنچه باید ببینم نشود.هر عاملی که مانع تعقل و تامل جدی و کافی شما بشود,قطعا می تواند زندگی تان را دستخوش ناگواری ها و سختی های فراوانی کند و پشیمانی های عمیقی در پی داشته باشد.

اما چه چیز مانع تعقل و در نهایت شناخت درست و دقیق یک فرد می شود؟چه چیزنور عقل انسان را در چنین شرایطی ضعیف و دید آن را کور می کند؟

واقعیت این است که خداوند مهربان,بین دو جنس مخالف,دختر و پسر,جاذبه ای قرار داده است ؛جاذبه و گرایشی جدی و انکارناپذیر.این تمایل و گرایش چیزی نیست که بخواهیم  آن را برای هم ثابت کنیم یا برای آن دلیل و مدرک بیاوریم.همه ی ما این جاذبه را حس کرده ایم و البته این جاذبه از جمله الطاف و موهبت های الهی است و هرگز  نباید آن را نقطه ی ضعفی برای خود بدانیم.تمایل به ازدواج و تشکیل زندگی مشترک و تولد فرزند و بقا و پایداری زندگی مشترک,به میزانی چشمگیر به همین جاذبه هایی وابسته است که خداوند میان دو جنس مخالف قرار داده است.

این جاذبه ها و تمایلات نسبت به جنس مخالف در جوانی به اوج خود می رسد,تا جایی که گاهی دختر و پسر را پس از مدتی ارتباط به جایی می رساند که اظهار می کنند : ”من به شدت به او وابسته هستم“ , ”زندگی بدون او برایم پوچ و بی معنا ست“ , ”او را از ته قلب دوست دارم و در فراق و نبود او بی تاب و بی خوابم“

متاسفانه این جاذبه های انکار نشدنی,بیشترین اثر منفی را بر قدرت تعقل و اندیشه ی انسان می گذارد و هر چه رابطه ی دختروپسر جدی تر,بیشتر و طولانی تر شود,قدرت تعقل هم ضعیف تر می شود و حتی می تواند کاملا دید عقل انسان را کور کند تا جایی که وقتی به آن دختر خانم می گویی ”آن پسری که با او دوست هستی این عیب آشکار و برجسته را دارد“ ,یا اصلا به چشمش نمی آید و انکار می کندیا به دیده ی اغماض نگاه می کندکه ”مسئله ی مهمی نیست,به این شدت هم که می گویید نیست…ان شاالله درست می شود,به مرور زمان اصلاح می شود.“

ووقتی به آن پسر از عیب روشن و بزرگ آن دختر می گویی,جبهه می گیرد و حتی گاهی باپرخاش شما را متهم به بدبینی می کند.

در حقیقت ,جاذبه ها و تمایلات و هیجانات و عواطف این جوان را به نقطه ای رسانده که ضعف های بزرگ را یا کوچک و قابل گذشت می بیند یا اصلا ضعف نمی داند.

اگر شما عقیده دارید که باید برای شناخت بیشتر همسر آینده تان ,با این دختروپسر مدتی(چندهفته ای,چند ماهی)دوست باشید تا در این رفت وآمدها و گفتگو ها برای شما شناخت حاصل شود,مطمئن باشید اصلا چنین اتفاقی نمی افتد.بلکه این ارتباط به شما بیشتر شناخت واهی می دهد و شما را به اشتباه و گمراهی می اندازد.در حقیقت شما ابتدا رابطه ای را تدارک می ببیند,هیجانات و عواطف را تحریک می کنید و در نتیجه ی گسترش این رابطه آن را به اوج می رسانید و بعد,در چنین شرایطی می خواهید عقلا بررسی کنید که او فرد مناسبی برای ازدواج هست یا نه !!در این زمان دچار چنان تعلق خاطر و وابستگی عاطفی شدیدی شده اید که دیگر نمی توانید درست اندیشه کنید.

پیش‌فرض سایت

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا